چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنوندلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحونچه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بربایدچو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخونزند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافدکه هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگوننهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا راچنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامونشکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا راکشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارونچو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریاچه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچونچه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانمکه خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون درود بر خسرو آواز ایران , دین یشت...
ادامه مطلبما را در سایت درود بر خسرو آواز ایران , دین یشت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sokoutekavir بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1401 ساعت: 19:13